این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن است
گورِ گردان است و درآن آرزوهای من است !
آتش ِ سردم که دارم جلوه ها در تیرگی
چون غزالان در سیاهی دیدگانم روشن است
من نه باغم، غنچه های ناز من تک دانه نیست
پهنْ دشتم، لاله های داغ من صد خرمن است
این که چون گل می درم از درد و افشان می کنم
پیش اهل دل تن و پیش شما پیراهن است
آسمان را من جگرخون کردم از اندوه خویش
در جگر گاه ِ افق، خورشید، سوزن سوزن است
این که می جوشد میان ِ هر رگم دردی است داغ
دورگاه دردِ جوشان است و پنداری تن است !
سینه ام آتش گرفت و شد نگاهم شعله بار
خانه می سوزد، نمایان شعله ها از روزن است
آه، سیمین! گوهری گمگشته در خاکسترم
من بمانم، او فرو ریزد، زمان پرویزن است...
سیمین بهبهانی
امتیاز : |
|
نتیجه : 1 امتیاز توسط 6 نفر مجموع امتیاز : 10 |
|
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها :
سیمین بهبهانی ,
این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن است ,