|
|
با کدام آبرویی روزشمارش باشیم
عصـرها منتظر صبح بهارش باشیم
کاروان سحرش بهـر همه جا دارد
تا که جا هست، چرا گرد و غبارش باشیم
سالها منتظر سیصد و اندی مرد است
آن قدر مرد نبودیم که یارش باشیم
گیرم امروز به ما اذن ملاقاتی داد
مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم
سالها در پی کار دل ما راه افتاد
یادمان رفت ولی در پی کارش باشیم
ما چرا؟ خوب ترین ها به فدای قدمش
حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم
اگــر آمــد خبــر رفتـن مــا را بدهیــد
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم
علی اکبر لطیفیان
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 6 نفر مجموع امتیاز : 16 |
|
برچسب ها :
با کدام آبرویی روزشمارش باشیم , علی اکبر لطیفیان , اشعار مهدویت ,
چنان مستم هنوز از عطر آغوشت که می میرم
اگر بار دگر چون خرمن گل در برت گیرم
چگونه شاد باشم بی تو دراین گوشه غربت
که هردم می کند داغ فراق از جان خودسیرم
حضورت در کنارم بهترین معنای خوشبختی است
که بودن بی تو یعنی زجر در چنگال تقدیرم
رهین منت عشقم که من با یاد چشمانت
غزالان غزل را با کمند عشق می گیرم
نه از کس شکوه ای دارم،نه از دست تو می نالم
به جان دوست کز بخت واقبال خویش دلگیرم
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 8 نفر مجموع امتیاز : 40 |
|
برچسب ها :
شعر , غزل , شعر بسیار زیبا , غزل بسیار زیبا , خرمن گل , شعر عاشقانه , چنان مستم هنوز از عطر آغوشت که می میرم ,
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد......
دل تنها به چه شوقی پی یلدا برود؟
گله ها را بگذار!
ناله ها را بس كن!
روزگار گوش ندارد كه تو هي شكوه كني!
زندگي چشم ندارد كه ببيند اخم دلتنگ تو را...
فرصتي نيست كه صرف گله و ناله شود!
تا بجنبيم تمام است تمام!
مهر ديدي كه به برهم زدن چشم گذشت...
يا همين سال جديد!
باز كم مانده به عيد!
اين شتاب عمر است ...
من و تو باورمان نيست كه نيست!
لطفاً به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 2 نفر مجموع امتیاز : 6 |
|
برچسب ها :
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود , شعر , شعر زیبای دو قدم مانده که پاییز به یغما برود از یغما گلرویی ,
چگونه خاک نفس می کشد؟ بیندیشیم چه زمهریر غریبی! شکست چهره ی مهر فسرد سینه خاک شکافت زهره ی سنگ پرندگان هوا دسته دسته جان دادند گل آوران چمن جاودانه پژمردند در آسمان و زمین، هول کرده بود کمین به تنگنای زمان مرگ کرده بود درنگ! به سر رسیده جهان؟ پاسخی نداشت سپهر دوباره باغ بخندد؟ کسی نداشت یقین چه زمهریر غریبی!
چگونه خاک نفس می کشد؟ بیاموزیم: شکوه رستن اینک: طلوع فروردین! گداخت آن همه برف دمید این همه گل شکفت این همه رنگ، زمین به ما آموخت ز پیش حادثه باید که پای پس نکشیم مگر کم از خاکیم؟ نفس کشید زمین ما چرا نفس نکشیم؟
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 2 نفر مجموع امتیاز : 10 |
|
برچسب ها :
چگونه خاک نفس می کشد؟ بیندیشیم , فریدون مشیری , زیباترین اشعار فریدون مشیری , فریدون , مشیری , شعر ,
اهل دل پیش تو مردن ز خدا میخواهند
کشتهٔ تیغ تو گشتن به دعا میخواهند
مرض شوق تو بر بوی شفا میطلبند
درد عشق تو به امید دوا میخواهند
طلب هر کسی از وصل تو چیزی دگرست
بجز ارباب نظر کز تو ترا میخواهند
ما چنین سوخته از تشنگی و لاله رخان
آب سر چشمهٔ مقصود ز ما میخواهند
روی ننموده ز ما نقد روان میجویند
ملک در بیع نیاورده بها میخواهند
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5 |
|
برچسب ها :
طلب هر کسی از وصل تو چیزی دگرست , خواجوی کرمانی , شعر , شعر زیبای طلب هر کسی از وصل تو چیزی دگرست از خواجوی کرمانی ,
بازی روزگار را نمی فهمم! من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم!
داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.
همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم، پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.
انسان عاشق زیبایی نمی شود، بلكه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!
انسان های بزرگ دو دل دارند؛ دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است.
همه دوست دارند که به بهشت بروند، ولی کسی دوست ندارد که بمیرد ... !
عشق مانند نواختن پیانو است، ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.
دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد، پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.
اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛ محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.
...لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5 |
|
برچسب ها :
از دلنوشته های پروفسور حسابی (پدر فیزیك ایران) , از دلنوشته های پروفسور حسابی , پروفسور حسابی ,
بر تیر نگاه تو دلم سینه سپر کرد تیر آمد و از این سپر و سینه گذر کرد
چشم تو به زیبایی خود شیفتهتر شد همچون گل نرگس که در آیینه نظر کرد
با عشق بگو سر به سر دل نگذارد طفلی دلکم را غم تو دست به سر کرد
گفتیم دمی با غم تو راز نهانی عالم همه را شور و شر اشک خبر کرد
لطفاً به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 2 نفر مجموع امتیاز : 10 |
|
برچسب ها :
بر تیر نگاه تو دلم سینه سپر کرد , غزل , شعر , شعر منتشر نشده از قیصر امین پور , قیصر امین پور ,
اینکه از دور تماشا کنمت سنگین است
در دلم باشی و حاشا کنمت سنگین است
بعد هر بغض که شاعر بشوی می فهمی
هر کجای غزلم جا کنمت سنگین است
تلخ باشی و دم از واژه ی شیرین بزنی
پشت هر قافیه پیدا کنمت سنگین است
هی نخوابی و دلم شور دلت را بزند
او برانگیزد و پروا کنمت سنگین است
نکند فاش شود پیش کسی غربت ما
ترس از این قصه که رسوا کنمت سنگین است
نقش چشمان تو در قتل دلم مشهود است
شب به شب از سر دل وا کنمت سنگین است...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5 |
|
برچسب ها :
اینکه از دور تماشا کنمت سنگین است , غزل , غزل معاصر , شعر ,
در ديگران مي جويي ام اما بدان اي دوست
اينسان نمي يابي ز من حتي نشان اي دوست
من در تو گشتم مرا در خود صدا مي زن
تا پاسخم را بشنوي پژواک سان اي دوست
در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردي مکن با اين چنين آتش به جان اي دوست
گفتي بخوان خواندم اگر چه گوش نسپردي
حالا لالم خواستي پس خود بخوان اي دوست
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 10 نفر مجموع امتیاز : 22 |
|
برچسب ها :
در ديگران مي جويي ام اما بدان اي دوست , بهمنی , محمدعلی بهمنی , شعر ,
تبی این گاه را چون كوه سنگین می كند آنگاه
چه آتشها كه در این كوه برپا می كنم هر شب
تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من
كه پیچ و تاب آتش را تماشا می كنم هر شب
مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می كنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
كه این یخ كرده را از بی كسی ها می كنم هرشب
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 7 نفر مجموع امتیاز : 17 |
|
برچسب ها :
تبی این گاه را چون كوه سنگین می كند آنگاه , محمدعلی بهمنی , شعر ,
دفتر عشق تو را بستم، نيايي بهتر است بي تو من با ديگري هستم، نيايي بهتر است جام قلبم سالها سرشار از نام تو بود جام را مستانه بشکستم، نيايي بهتر است رفته بودي تشنه عشقم کني بيچاره تو با شراب ديگري مستم، نيايي بهتر است ماه من بودي و اکنون در دلم خورشيد اوست او نهاده دست در دستم، نيايي بهتر است خواه ليلي خواه شيرين يا زليخا بوده اي دفتر عشق تو را بستم، نيايي بهتر است من نه مجنونم نه فرهادم نه يوسف بوده ام من همان فرياد بدمستم، نيايي بهتر است م.فریاد
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 8 نفر مجموع امتیاز : 30 |
|
برچسب ها :
دفتر عشق تو را بستم، نيايي بهتر است , شعر , م.فریاد , محمدرضا زارع ,
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است كه رفت
كه در این وصف زبان دگری گویا نیست
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست كه در قولی از آن ما نیست
تو چه رازی كه بهر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 17 |
|
برچسب ها :
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست , محمدعلی بهمنی , بهمنی , گزیده اشعار محمد علی بهمنی ,
موج عشق تو اگر شعله به دلها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب اما نه
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل یکدل شده با عشق، فقط میترسم
هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 4 نفر مجموع امتیاز : 8 |
|
برچسب ها :
موج عشق تو اگر شعله به دلها بکشد , فاضل نظری ,
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!
آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پیغام، شمایید!
آن دشت طراوت زده، آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید!
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید!
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید!
هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،
هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید!
امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید!
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،
در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 9 نفر مجموع امتیاز : 25 |
|
خستهتر از صدای من، گریهی بیصدای تو
حیف که مانده پیش من، خاطرهات به جای تو
رفتی و آشنای تو، بیتو غریب ماند و بس
قلب شکستهاش ولی پاک و نجیب ماند و بس
طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن، دل به ستارهها بزن
تکیه به شانهام بده، دل به ترانهام بده
راوی آوارگیام، راه به خانهام بده
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 4 نفر مجموع امتیاز : 23 |
|
برچسب ها :
خاطرهات به جای تو , شعر , افشین یداللهی ,
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر، تهیه به دستور می شود
گه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود…
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 1 امتیاز توسط 6 نفر مجموع امتیاز : 9 |
|
برچسب ها :
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود , قیصر امین پور ,
ای بسته به دست تو دل پیر و جوان ها!
ای آنکه فرا رفته ای از شرح و بیان ها!
می رفت فرات از عطش عشق بمیرد
بخشیده نگاه تو به خونش جریان ها
مست تو فقط خیمه ی بی آب نبودست
از دست تو مستند همه مرثیه خوان ها
قد قامت سرخت به دل دشت نشسته ست
ای پیش نماز دل ما وقت اذان ها!
تا عطر تو آمد غزلم بال در آورد
آزاد شد از قید زمان ها و مکان ها
مشک تو که افتاد، دل حادثه لرزید
خاک همه عالم به سر تیر و کمان ها!
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10 |
|
برچسب ها :
مشک تو که افتاد، دل حادثه لرزید , شعر , مرثیه , غزل عاشورایی ,
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم ندارم شکوه از بیگانگان از خویش می ترسم ندارم وحشتی از شیر و ببر و حمله گرگان از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم مرا با جوفروشان سربازار کاری نیست من از گندم نمایان ارادت کیش می ترسم ندارم وحشت از جنگ و نفاق و قتل و خونریزی من از این آتش افروزان صلح اندیش می ترسم
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 8 نفر مجموع امتیاز : 24 |
|
برچسب ها :
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم , شعر , ژولیده , ژولیده نیشابوری ,
این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن است
گورِ گردان است و درآن آرزوهای من است !
آتش ِ سردم که دارم جلوه ها در تیرگی
چون غزالان در سیاهی دیدگانم روشن است
من نه باغم، غنچه های ناز من تک دانه نیست
پهنْ دشتم، لاله های داغ من صد خرمن است
این که چون گل می درم از درد و افشان می کنم
پیش اهل دل تن و پیش شما پیراهن است
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 1 امتیاز توسط 6 نفر مجموع امتیاز : 10 |
|
برچسب ها :
سیمین بهبهانی , این که با خود می کشم هر سو، نپنداری تن است ,
یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم
بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 2 نفر مجموع امتیاز : 7 |
|
برچسب ها :
سیمین بهبهانی , یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم , گزیده اشعار سیمین بهبهانی ,
گر رود ديده و عقل و خرد و جان تو مرو
که مرا ديدن تو بهتر از ايشان تو مرو
آفتاب و فلک اندر کنف سايه توست
گر رود اين فلک و اختر تابان تو مرو
ای که درد سخنت صافتر از طبع لطيف
گر رود صفوت اين طبع سخندان تو مرو
اهل ايمان همه در خوف دم خاتمتند
خوفم از رفتن توست ای شه ايمان تو مرو
تو مرو گر بروی جان مرا با خود بر
ور مرا می نبری با خود از اين خوان تو مرو
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 17 |
|
برچسب ها :
مولانا , گر رود ديده و عقل و خرد و جان تو مرو , شعر , گزیده اشعار مولانا ,
به گزارش آریا، یک معلم مریوانی در اقدامی بزرگ و ستودنی در راستای همدردی با دانش آموز سرطانی خود موی سرش را تراشید. این معلم مریوانی که در راستای همدردی با دانش آموز سرطانی خود موی سرش را تراشید کسی نبود جز محمدعلی محمدیان معلم پایه دوم دبستان شیخ شلتوت شهر مریوان که وقتی دید دانش آموز سرطانی اش که به علت عوارض ناشی از مصرف دارو و شیمی درمانی دچار ریزش موی سر شده و به علت شیطنت های همکلاسی هایش مورد تمسخر و خنده قرار می گیرد در یک اقدام بزرگ، آموزش عملی به دانش آموزان داشت و در این راستا موهای سرش را تراشید.
این معلم دلسوز هدف اش را جز دادن روحیه به این دانش آموز و ابراز همدردی با وی و دادن پیام به مسئولین چیز دیگری عنوان نکرده است و می گوید :خوشحالم از اینکه با این حرکت هرچند کوچک توانسته ام روحیه این دانش آموز را تقویت کرده و وی را وادار به فعالیت بیشتر آموزشی و پرورشی نمایم.
وی شرکت دادن این دانش آموز در بحث ها و فعالیت های گروهی در کلاس را از دیگر اقداماتی دانست که در جهت فعال کردن دانش آموز در کلاس درس و جلوگیری از گوشه گیری وی انجام داده است.
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 19 |
|
برچسب ها :
معلم نمونه یا انسان والا , معلم , معلم نمونه مریوانی ,
چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت کنیم
تمام عبادات ما عادت است
به بیعادتی کاش عادت کنیم
چه اشکال دارد پس از هر نماز
دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟
به هنگام نیّت برای نماز
به آلالهها قصد قربت کنیم
چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 8 نفر مجموع امتیاز : 44 |
|
برچسب ها :
چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟ , قیصر امین پور , شعر , بیایید از عشق صحبت کنیم ,
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند
از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشمهای نگران آینهی تردیدند
نشد از سایهی خود هم بگریزند دمی
هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند
چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 19 |
|
برچسب ها :
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند , شعر , شعر معاصر , قیصر امین پور , گزیده اشعار قیصر امین پور ,
گرچه چون موج مرا شوق زخود رستن بود
موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود
یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر
بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود
خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما
خواستن ها همه موقوف توانستن بود
کاش از روز ازل هیچ نمی دانستم
که هبوط ابدم در پی دانستن بود
چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
همه ی طول سفر یک چمدان بستن بود
قیصر امین پور
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 11 |
|
برچسب ها :
گرچه چون موج مرا شوق زخود رستن بود , شعر , قیصر امین پور ,
مردان خدا پرده ی پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
هردست که دادند ازآن دست گرفتند
هرنکته که گفتند همان نکته شنیدند
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در ِ کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر ِ انگشت گزیدند
جمعی به در ِ پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مُریدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 15 |
|
برچسب ها :
مردان خدا پرده ی پندار دریدند , شعر , غزل , فروغی بسطامی ,
آمدم ای شاه ، پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حَرمَت ملجأ در ماندگان
دور مران از در و ، راهم بده
ای گل بی خار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اِذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حَریمت به مَثَل کهرباست
شوق وسبک خیزی کاهم بده
تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جان سوز به آهم بده
لشگر شیطان به کمین من است
بی کسم ای شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری ، یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطا بخش همه عالمی
جمله ی حاجات مرا هم بده
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 3 نفر مجموع امتیاز : 10 |
|
برچسب ها :
آمدم ای شاه ، پناهم بده , شعر , شعر در وصف امام رضا(ع) ,
اگر مراد تو اي دوست بي مرادي ماست
مراد خويش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول كني ور براني از بر خويش
خلاف راي تو كردن خلاف مذهب ماست
ميان عيب و هنر پيش دوستان كريم
تفاوتي نكند چون نظر به عين رضاست
عنايتي كه تو را بود اگر مبدل شد
خلل پذير نباشد ارادتي كه مراست
مرا به هرچه كني دل نخواهي آزردن
كه هرچه دوست پسندد به جاي دوست رواست
اگر عداوت و جنگست در ميان عرب
ميان ليلي و مجنون محبتست و صفاست
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 3 نفر مجموع امتیاز : 18 |
|
برچسب ها :
غلام قامت آن لعبت قبا پوشم , گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست , سعدی , گزیده اشعار سعدی , غزلیات سعدی ,
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق
قایقی در طلب موج به دریا زد و رفت باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10 |
|
برچسب ها :
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق , فاضل نظری , شعر , گزیده اشعار فاضل نظری ,
راز آن چشم سیه گوشه ی چشمی دگرم کن بی خودتر از اینم کن و از خود به درم کن
یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم یک جرعه ی دیگر بچشان، مست ترم کن
شوق سفرم هست در اقصای وجودت لب تر کن و یک بوسه جواز سفرم کن
دارم سر پرواز در آفاق تو، ای یار یاری کن و آن وسوسه را بال و پرم کن
عاری ز هنر نیستم اما تو عبوری از صافی عشقم ده و عین هنرم کن
صد دانه به دل دارم و یک گل به سرم نیست
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
امتیاز : |
|
نتیجه : 1 امتیاز توسط 4 نفر مجموع امتیاز : 4 |
|
برچسب ها :
راز آن چشم سیه گوشه ی چشمی دگرم کن , حسین منزوی , شعر , گزیده شعر ,
|
|
|