من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم
ندارم شکوه از بیگانگان از خویش می ترسم
ندارم وحشتی از شیر و ببر و حمله گرگان
از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم
مرا با جوفروشان سربازار کاری نیست
من از گندم نمایان ارادت کیش می ترسم
ندارم وحشت از جنگ و نفاق و قتل و خونریزی
من از این آتش افروزان صلح اندیش می ترسم
به شیخی گفت کسی, از چه می تر سی ز می ؟ گفتا
ز می خوردن ندارم بیم از مستیش می ترسم
مرا باخانقاه و خرقه و کشکول کاری نیست
من از اعمال زشت خلق نادرویش می ترسم
چه خوش گفت این سخن مردسخن سنجی که می گوید
مرا از مرگ باکی نیست از سختیش می ترسم
من ژولیده را نبود هراسی از سخن گفتن
ولیکن از زبان خویش بیش از پیش می ترسم
ژولیده نیشابوری
امتیاز : |
|
نتیجه : 3 امتیاز توسط 8 نفر مجموع امتیاز : 24 |
|
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها :
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم ,
شعر ,
ژولیده ,
ژولیده نیشابوری ,