ای بسته به دست تو دل پیر و جوان ها!
ای آنکه فرا رفته ای از شرح و بیان ها!
می رفت فرات از عطش عشق بمیرد
بخشیده نگاه تو به خونش جریان ها
مست تو فقط خیمه ی بی آب نبودست
از دست تو مستند همه مرثیه خوان ها
قد قامت سرخت به دل دشت نشسته ست
ای پیش نماز دل ما وقت اذان ها!
تا عطر تو آمد غزلم بال در آورد
آزاد شد از قید زمان ها و مکان ها
مشک تو که افتاد، دل حادثه لرزید
خاک همه عالم به سر تیر و کمان ها!
این گوشه عمو آب شد آن گوشه رقیّه(س)
این بیت چه باید بکند در غم آن ها
ای هر چه امان نامه! ببینید و بسوزید
این دست رد اوست بر اینگونه امان ها
امتیاز : |
|
نتیجه : 2 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10 |
|
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها :
مشک تو که افتاد، دل حادثه لرزید ,
شعر ,
مرثیه ,
غزل عاشورایی ,